کد مطلب:27807 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:236

بالا رفتن از شانه های پیامبر برای شکستن بت ها












كعبه در هماره تاریخ، جلوه یكتا پرستی بوده است. بدان روزگاران كه پیامبر خدا فرمان بعثت یافت و برای هدایت امّت برانگیخته شد، جاهلیان از سرِ جهل و كژ اندیشی این خانه توحید را از بت های گوناگون آكنده بودند و بدین سان، مركز توحید را با این عمل نابخردانه، به شرك، آلوده بودند.

پیامبرصلی الله علیه وآله به زدودن این همه زشتی و ناهنجاری همّت ورزید و علی علیه السلام را برای زدودن جلوه های شرك از خانه توحید، همراه برد. مولا بر دوش پیامبر خدا برآمد و بُت بزرگِ قریشیان - و به نقلی بت خزاعه - را از فراز خانه توحید به زمین افكند.

این فضیلت عظیم (بت شكنی بر دوش پیامبر خدا) را در گستره تاریخ، فقط علی علیه السلام دارد؛ موهبتی كه هیچ كس با آن بزرگوار در آن، شریك نیست.

113. امام علی علیه السلام: همان شبی كه پیامبر خدا به من فرمان داد كه در بسترش بخوابم و از مكّه هجرت كرد، مرا با خود، نزد بت ها برد و فرمود: «بنشین!». پس من كنار كعبه نشستم. سپس پیامبر خدا از شانه های من بالا رفت و فرمود: «برخیز!». من او را بلند كردم و چون ضعفم را در زیر خود دید، فرمود: «بنشین!». پس نشستم و او را پایین آوردم.

پیامبر خدا برای من نشست و به من فرمود: «ای علی! تو از شانه های من بالا برو» و من هم بالا رفتم. سپس پیامبر خدا مرا بلند كرد و چنان پنداشتم كه اگر بخواهم، به آسمان دست می یابم.

روی كعبه رفتم و پیامبر خدا كنار رفت تا من، بت بزرگ آنان (قریش) را كه از مس بود و با میخ های آهنین به سقف كعبه محكم شده بود، بیندازم. پس پیامبر خدا به من فرمود: «چاره ای برایش بیندیش» و من دست به كار شدم و در كارِ آن بودم و پیامبر خدا می فرمود: «دوباره! دوباره!».

پس من پیوسته در كار آن بودم تا موفّق شدم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «آن را در هم بكوب» و من آن را در هم كوبیده، شكستم و پایین آمدم.[1].

114. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از ابومریم از امام علی علیه السلام -: پیامبر خدا، مرا با خود برد تا به كعبه رساند و به من فرمود: «بنشین!». پس من كنار كعبه نشستم و پیامبر خدا از شانه های من بالا رفت و به من فرمود: «برخیز!». پس برخاستم و چون ضعفم را در زیر خود دید فرمود: «بنشین!». پس پایین آمدم و نشستم.

سپس به من فرمود: «ای علی! از شانه های من بالا برو». پس من از شانه های ایشان بالا رفتم و پیامبر خدا مرا بلند كرد. چون مرا بالا برد، چنان پنداشتم كه اگر بخواهم، به كرانه آسمان دست می یابم.

پس بر بالای كعبه رفتم و پیامبر خدا كنار رفت و به من فرمود: «بت بزرگ آنان (بت قریش) را بینداز» و بت از مس بود و با میخ های آهنین به سقف كعبه محكم شده بود. پس پیامبر خدا به من فرمود: «چاره ای برایش بیندیش» و پیوسته به من می گفت: «زود باش! زود باش! "جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛[2] حق آمد و باطل رفت كه باطل، رفتنی است"».

پس من پیوسته در كارِ آن بودم تا موفّق شدم. پس فرمود: «پَرتابش كن!». من پرتابش كردم و شكست و از بالای كعبه به پایین پریدم و با پیامبرصلی الله علیه وآله به سرعت بازگشتیم و بیم آن داشتیم كه كسی از قریش یا غیر آنان، ما را ببیند.

و [آن بت]، دیگر بالای كعبه نرفت.[3].

115. امام علی علیه السلام - خطاب به ابو بكر -: «به خدا سوگندت می دهم، آن كه پیامبر خدا او را برای انداختن و شكستن بت كعبه بر دوشش گرفت تا آن جا كه اگر می خواست به كرانه آسمان دست یابد، دست می یافت، تو بودی یا من؟». ابو بكر گفت: بلكه تو بودی.[4].









  1. المستدرك علی الصحیحین: 4265/6/3، تاریخ بغداد: 7282/302/13.
  2. اسراء، آیه 81.
  3. المستدرك علی الصحیحین: 3387/398/2، مسند ابن حنبل: 644/183/1.
  4. الخصال: 30/552، الاحتجاج: 53/311/1.